معنی قرچی برچی
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
غضروف.
غضروف
غضروف.
قرچی برچی
غضروف
قرچی برچی
از قلعه های تاریخی حومه شیراز
تل قلعه آب باریک، تل قلعه آرین، تل قلعه باجگاه، تل قلعه پل فسا، تل قلعه حکوان، تل قلعه ده شیخ، تل قلعه قرچی، تل قلعه کلاه سیاه، تل قلعه کهنه همت آباد، تل قلعه سروستان
فرهنگ عوامانه
غضروف را گویند.
لغت نامه دهخدا
برچی. [ب َ] (اِ) نیزه ٔ کوچک. (ناظم الاطباء). برچق. برچخ. برچه. زوبین.
سدیدالدین اعور ...
سدیدالدین اعور کرماج. [س َ دُدْ دی اَع ْ وَ رِ ک ِ] (اِخ) از اماجد شعراست. با اثیرالدین اخسیکتی معاصر بود و مهاجات فیمابین ایشان روی داده است. از جمله این رباعی را اثیرالدین بجهت وی فرموده:
قلب تو ز نور معرفت عور چراست
بینی تو بر روی تو چون کور چراست
ابلیس اگر نیستی ای مردک زشت
پس راست بگو چشم چپت کور چراست.
(از مجمع الفصحا ج 1 ص 245).
و در تاریخ جهانگشای جوینی قطعه ٔ ذیل از او در مرگ جغتای آمده است:
روشنت گشت که این تیره جهان دام بلاست
خبرت شد که جهان عشوه ده داد و دغاست
قرچی و کیول و لشکر جراره چه سود
چون اجل تاختن آورد و گرفت از چپ و راست
آنکه در آب نمیرفت کسی از بیمش
غرقه ٔ بحر فنا گشت که بس باپهناست.
(تاریخ جهانگشا ج 1 ص 281).
فرهنگ معین
رئیس جبه خانه، جبه پوش، سلاحدار، مسلح. [خوانش: (قُ) [تر - مغ.] (اِمر.) = قورچی: ]
معادل ابجد
528